.
.
.
.
جن و بسم الله نبودیم
.
.
.
.
.
ولی هیچ وقت هم کنار هم نبودیم
.
.
.
.
.
+ماه من بیداری؟
-بله خورشید من
تو فقط طلوع کن
والا هوا هم که ابره و پیدا نیستی
+فدات بشم حوصله ات سر نره؟
-نه بابا
یعنی چرا
هی میره هی میاد
حوصله ام رو میگم
اتصالی داره
+قبلا حوصله ها مثل شیر در حال جوش بود باید مواظب می بودن نریزه رو گاز حالا برقی شده؟
-آره والا عصر تکنولوژیه دیگه
+خیلی دوست دارررررررم
- من بیشتر
🌷
خب چی شد جریان
یه وقت نخونیش شجریان
😅
+جریان ؟
-آره جریان زندگی؟
چجوریه موج داره یا آرومه
+خب زندگی بی مکث جریان داره😂😂😂
-عه من فکر کردم هی میزنی جلو
میزنی عقب
😂
خوب شد توجیه ام کردی
😂😂😂😂😂😂
دخترک هر روز از خانه بیرون میزد
میرفت دنبال رد پای دیروزش
غافل بود از اینکه کسی قبل از او از این کوچه ها گذر کرده
و عطرش را آنجا جا گذاشته است
غافل بود که رد پاهایش جای پای کس دیگری است
که هر روز همان مسیر را برای دیدنش پیاده می آمده
و او هم ناخواسته از همان مسیر میرود
و دنبال همان عطر به راه می افتد
اما چند وقتی بود که دخترک دیگر تنها آن مسیر را می پیمود
او دیگر رد پاهایش را پیدا نمیکرد
گم شده بود
در تنهایی خیالی خودش
بوی عطر تلخی جای آن عطر شیرین قبلی را گرفته بود
دخترک داشت کم کم عاشق تر میشد
که انگار فهمیده بود رد پاها عوض شده است
بوی عطر غریبی آنجا را پر کرده
و انگار کوچه ها برایش مثل کشوری غریب میماند
که او اهل آنجا نیست
و مردمانش را نمیشناسد
در حالی که چهره ها برایش آشنا بود
و او هم اهل همان شهر و دیار بود
آدم ها حتما قرار نیست شکست عشقی خورده باشند تا یه آهنگ دپ گوش بدهند یا یه متن عاشقانه ی غمگین بخونند
آدم ها باید خودشون رو آماده ی موقعیت هایی بکنند که ازشون میترسند تا اگه یهو یه اتفاقی افتاد که خلاف میلشون بود شوکه نشوند ، جا نخورند
بعضی آمادگی ها لازمه حتی اگه هیچ وقت بهشون نیاز نداشتیم
آدم های ساده عجیب اند ،
خیلی عجیب اند ،
عجیب ساده ،
بی غل و غش
پیچیدگی هایشان هم ساده است
خیلی ساده
آدم های ساده را ساده میشود شناخت
و آدم های پوچ پیچیده در جامه ی ساده را ساده تر
آدم های ساده را از راه رفتن شان میشود شناخت
از طرز نگاه شان ، از رفتارشان ، از مدل حرف زدن شان
اما سادگی شان ساده لوحی نیست
حتی گاهی زیرک تر هم هستند
سادگی شان زیباست
لطافت دارد
مثل باران
مثل باران
بوی طراوت میدهد
بوی تازگی
مثل باران
میشوید و با خودش میبرد
تمام گرد و غبار های حل نشده را
مثل باران
بخشنده است ؛
سبزه ی سبز دشت و خاک زرد پست
برایش فرقی ندارد...
آدم های ساده دوست داشتنی ترند
تو دل برو ترند
لبخند هایشان نشان از صمیمیت دارد
آدم های ساده آدم اند
انسانیت را کامل میدانند
ساده باشیم ،
آدم باشیم ،
ساده آدم ساده باشیم
مثل باران...
چرا همیشه لیلا ها فرمانروای قصه های عاشقانه اند؟
و چرا مجنون ها همیشه عاشق فرمانروا ها میشوند ؟
و آخر چرا کسی در عشق حرف مجنونین را باور نمیکند؟!
بر خلاف تصور برخی ها که میگویند هرکسی که دانشگاه میرود یا دارد از سربازی فرار میکند یا میخواهد مستقل شود و از زیر سایه ی خانواده خارج شود یا دنبال خوشگذرانی است و یا هزار جور فکر دیگه که خیلی شان اشتباه است
باید بگویم امروز آدم های زیادی را دیدم که با انگیزه تلاش میکردند برای علاقه شان ، تا نیمه های شب که چه عرض کنم حتی تا خود کله ی سحر برای انتخاب شان برای رشته و آینده ی کاری که قرار است خودشان بسازندش تلاش میکردند
از خواب و خوراک شان مایه می گذاشتند ، از تفریحات هرچند سالمشان میزدند تا بیشتر وقتشان را برای حرفه و کاری که انتخاب کردند بگذارند
خلاصه نمه نمه دارم یاد میگیرم که من هم نباید تنبلی و سستی کنم و باید مضاعف به توان مضاعف برای هدف و آینده ام تلاش کنم انشاالله
امروز فهمیدم که آدم ها و به خصوص جوانتر ها اهدافشان را بهتر میشناسند وگرنه این همه تلاش بدون هدف معنا ندارد حتی اگر بگویند که هدف مشخصی ندارند باز هم یک هدف و آرزوی پنهانی در زندگیشان دارند که دارند برایش از نیرو و توان فکری و جسمی شان مایه میگذارند
خلاصه اینکه باید بگویم آدم ها باید دنبال علاقه شان راه بیفتد ، علایق شان را درست بشناسند ، سعی کنند علایق شان را در مسیر درستش شکوفا کنند و اینکه اگر علاقه باشد آدم زمان و مکان نمیشناسد ، دنبال حرف مردم و مد و از این جور حرف های باد هوا نمیرود
نقشه ی راهش که معلوم باشد فقط باید سرش پرت خودش و اعمالش باشد زیاد سرش را نچرخاند که سرگردانش کنند زیاد با آدم های نادلسوز و نابلد نشست و برخاست نکند از برنامه اش با آن ها به گفت وگو ننشیند
خلاصه با توکل ب خدا خودش مراقب خودش باشد
بنویس
برایم هر روز از خودت بنویس
از روز های دلتنگی
از غروب های پر از بغض
از روز های بارانی
از چشم های خیس
از قدم زدن های طولانی
از دست های سرد و یخ زده
از چشم های منتظر و نا آرام
از خستگی
از زمین خوردن
از تنهایی
از هرچه که دوست داری
از هرچه که اذیتت میکند
از هرچه دلت را آزرده
بنویس برایم تا من هم برایت بلند بلند بخوانم
روز های بی تو سر کردن را
شب های طولانی زمستان را
عصر های غم انگیز پاییزی را
از شکستن ناگهانی بغض های باران زده
از شکستن غرور رعدوبرق
از هرچه جانم را به لبم رساند