دوست دارم تو انتظار تلخ تو بمیرم
کسی که دوستت داشته باشه و براش مهم باشی
میشی همه ی زندگیش ، همه ی زندگیش میشه وقف تو
ثانیه ثانیه ی وقتش رو واسه خوشحال کردنت خرج میکنه
وقتی بهش نیاز داشته باشی بهونه تراشی نمیکنه
سر قرارهاش دیر نمیکنه
واسه بدست آوردنت سال ها منتظر میمونه
ولی هیچ وقت تو رو با انتظار عذاب نمیده
حالا زیاد برات مهم نباشه که تا اینجای زندگیت رو چجوری گذروندی
از اینجا به بعد رو دقت کن ، از این جا به بعد رو حواست باشه
که کی قراره بشه زندگیت و کی قراره بشی زندگیش
از حواس پرتی های بیجای گذشتت عبرت بگیر
ازشون پل محکمی بساز
تا به خاطر ی جمع برسی
مگه آدم چقدر زنده است ؟
مگه چقدر قراره زندگی کنه؟
که بخواد یه مسیر نامعلوم و حتی اشتباه رو تا آخرش بره؟
آدم باید واسه خودش ارزش قائل بشه ، باید بزاره سخت بدستش بیارن
نباید عشق و قلب و احساسش رو پای علف های هرز بریزه
تا اونا رشد کنن و خودش ذره ذره نابود بشه
فکر کن یک لحظه...
نفس هات رو بشمر...
دست بکش لای موهات...
خودت رو سفت بغل کن...
نه... صبر کن...
تا کجا... ؟!
کدام مسیر را می پیمایی... ؟!
بقیه ی مسیر را هم میخواهی تک و تنها طی کنی... ؟!
نه... نه... باور کن هرگز... حتی از اول هم این آرزویم نبود...
اما چه کنم... ؟
اما چه کنم
وقتی آنقدر در حصارم
که تمام سهم من از او
مرور رقم های شماره اش است... ؟
انتظار زیادی است که فقط بخواهی نفس هایش را
از پشت گوشی نفس بکشی؟؟
و اسکار بهترین نفرین ادبی تعلق میگیرد به مولـوی بخاطر بیت:
تا بداند که شبِ ما
به چه سان میگذرد؛
غـمِ عشقش دِه و
عشقش دِه و
بسیـارش دِه!
❌زندگی دیگران را نابود نکنیم❗️
🔹جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار میکنی ؟ پیش فلانی، ماهانه چند میگیری؟ ۵۰۰۰. همهش همین؟ ۵۰۰۰ ؟ چطوری زندهای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است.
🔸زنی بچهای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچهتون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام.
🔹پدری در نهایت خوشبختی است، یکی میرسد و میگوید : پسرت چرا بهت سر نمیزند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار میکند
🔺این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛
چرا نخریدی؟
چرا نداری؟
یه النگو نداری بندازی دستت؟
چطور این زندگی را تحمل میکنی؟ یا فلانی را؟
چطور اجازه می دهی؟
ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمیدانیم چه آتشی به جان شنونده میاندازیم !
🔻شر نندازید تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! کور ، وارد خانهی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم. مُفسد نباشیم.
- قبول دارید که آدم هایی شدیم که فقط واسه بقیه نسخه میدیم ؟!
بیایم اول گوشواره هامون رو آویزه ی گوش های خودمون کنیم
بیایم حداقل اگه رو در رو نمیتونیم به هم پند و اندرز بدیم توی همین جور فضا ها که بیشتر وقتمون رو توش میگذرونیم همدیگه رو نصیحت کنیم
شما دوست عزیز هم اگه پندی داری میتونی خواهرانه و برادرانه بگی