گمگشته

گم گشته ام در گم گشت های گمگشته ام

گمگشته

گم گشته ام در گم گشت های گمگشته ام

گمگشته

گمگشته کسی باشی یا کسی گمگشته ات ، مراقب باش خودت را در ذهنت گم نکنی:))

۳۳ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است



  الــــھـــے


تنها تو   



  لــیــاقــتــــــ



 عـــــشـــــق ورزیدن 



داری 


  • Dokhtar Tanha




دلم که برای تو تنگ میشود 
گریه نمیکنم 
فریاد نمیزنم
قدم نمیزنم
 زنگ نمیزنم
تنها گوشه ای مینشینم 
و بغض میکنم 
و به تو فکر میکنم 
خاطراتت را مرور میکنم
به ورق های سفیدی نگاه میکنم 
که میتوانست با تو
زیباترین نوشته ها را رویش برجسته کرد 
هی می خواهم صبوری کنم
هی میخواهم انتظار بکشم
اما نمیدانم چرا نمیتوانم
میخواهم کمی درسم را بخوانم
و تو دائم می آیی در خیالم
برگه ای کنارم میگذارم
و هی نامت را آنجا مینویسم که
فعلا درست را بخوان
بعدا
بعدا
بعدا
آری بعدا به او فکر کن 
الان که وقتش نیست
اما انگار بیشتر برایم مرور میشوی 
فراموشی ات غیر ممکن است 
غیر ممکن
میدانم که تو بیخیال منی 
حداقل اینگونه تصور میکنم 
اما من هنوز هم نمیتوانم
خیلی که تلاش میکنم 
فقط میتوانم 
کمی با خودم کنار بیایم 
کمی با دلم کنار بیایم 
هر روز صبح دلم را آب و جارو میکنم
و روی قاب عکس های خالی ات 
گلاب ناب کاشان می پاشم
و با تا شب به انتظار مینشینم
و انتظار... انتظار... انتظار 
و آخ همین انتظار هاست
 که آخر مرا پیر خواهد کرد 
و منی که میدانم تو سمت من نمی آیی
باید دور دیوار دلم را
حصاری بلند بکشم
تا دروازه اش را از همه کس پنهان کنم
تا کس دیگری هم سمتش نیاید
یا اگر آمد هم بیصدا از کنارش عبور کند
که نمیخواهم حتی 
صدای قدم های کس دیگری را بشنوم 
چه رسد به آنکه بخواهد
زنگ زنگ زده اش را به صدا دربیاورد
و آخر قصه چه خواهد شد را نمیدانم ای عشق
حیف که گاهی آبادی حالم خراب میشود 
و آنطور که میخواهم برایت نمی نویسم
قلمم میانه ی راه میشکند
و با خط شکسته برایت مینویسم 
اما تو به تحریر بخوان 
خط های پر خطای شکسته ی من را



روزگارت خوش باد
بوزد باد صبا بر کویت




  • Dokhtar Tanha




دوست دارم در افشون بادها رها شوم

 با ساز برگ ها برقصم

و موهایم را به دست باد بسپارم

دوست دارم

تنهای تنها

زیر باران بروم

بگذارم از ترنم بی نظیر آن

خیس خیس بشوم



بعد که باران بند آمد

از روی رنگین کمانش

خودم را به چنزارهای آن طرف رودخانه برسانم



بعد روی آن چمنزار ها دراز بکشم

 و به آسمان و ابرهای سپیدش بنگرم

و بگذارم  آفتاب صورتم را نوازش دهد

و دست هایم را از پرتو محبتش گرما بخشد



بعد بلند شوم و

سمت کوچه باغ ها بدوم

و با خود ترانه های

 بهاری و محلی را

بلند بلند بخوانم

بعد کمی بایستم و نفس تازه کنم

و کمی از میوه های آویزان

 از شاخه های سر خم برآورده بچینم

و چند گل قرمز و صورتی کوچک را

 بچینم و عمیق ببویم

و بعد گل های صورتی اش را به موهایم بیاویزم

و دوباره راهی شوم

...




  • Dokhtar Tanha

جن و بسم الله نبودیم

ولی هیچ وقت هم کنار هم نبودیم

  • Dokhtar Tanha



+ماه من بیداری؟

-بله خورشید من
تو فقط طلوع کن
والا هوا هم که ابره و پیدا نیستی

+فدات بشم حوصله ات سر نره؟

-نه بابا
یعنی چرا
هی میره هی میاد
حوصله ام رو میگم
اتصالی داره

+قبلا حوصله ها مثل شیر در حال جوش بود باید مواظب می بودن نریزه رو گاز حالا برقی شده؟

-آره والا عصر تکنولوژیه دیگه

+خیلی دوست دارررررررم

- من بیشتر
🌷
خب چی شد جریان
یه وقت نخونیش شجریان
😅

+جریان ؟

-آره جریان زندگی؟
چجوریه موج داره یا آرومه

+خب زندگی بی مکث جریان داره😂😂😂

-عه من فکر کردم هی میزنی جلو
میزنی عقب
😂
خوب شد توجیه ام کردی



😂😂😂😂😂😂

  • Dokhtar Tanha


دخترک هر روز از خانه بیرون میزد


میرفت دنبال رد پای دیروزش 


غافل بود از اینکه کسی قبل از او از این کوچه ها گذر کرده


و عطرش را آنجا جا گذاشته است 


غافل بود که رد پاهایش جای پای کس دیگری است 


که هر روز همان مسیر را برای دیدنش پیاده می آمده 


و او هم ناخواسته از همان مسیر میرود


و دنبال همان عطر به راه می افتد 


اما چند وقتی بود که دخترک دیگر تنها آن مسیر را می پیمود 


او دیگر رد پاهایش را پیدا نمیکرد


گم شده بود


در تنهایی خیالی خودش


بوی عطر تلخی جای آن عطر شیرین قبلی را گرفته بود


دخترک داشت کم کم عاشق تر میشد


که انگار فهمیده بود رد پاها عوض شده است 


بوی عطر غریبی آنجا را پر کرده


و انگار کوچه ها برایش مثل کشوری غریب میماند


که او اهل آنجا نیست 


و مردمانش را نمیشناسد


در حالی که چهره ها برایش آشنا بود


و او هم اهل همان شهر و دیار بود



  • Dokhtar Tanha


   مطفاوط  باش

  

                          ولی

 

                                    بی تفاوت هرگز


      💐 عنوان با شما 💐


  • Dokhtar Tanha


دلم                                             دلم
      هوای                           هوای
                وطن         وطن
                        کرده 
                است         است 
        بسی                           بسی 

  • Dokhtar Tanha

آدم ها حتما قرار نیست شکست عشقی خورده باشند تا یه آهنگ دپ گوش بدهند  یا یه متن عاشقانه ی غمگین بخونند 



آدم ها باید خودشون رو آماده ی موقعیت هایی بکنند که ازشون میترسند تا اگه یهو یه اتفاقی افتاد که خلاف میلشون بود شوکه نشوند ، جا نخورند 

بعضی آمادگی ها لازمه حتی اگه هیچ وقت بهشون نیاز نداشتیم 

  • Dokhtar Tanha



آدم های ساده عجیب اند ،

خیلی عجیب اند ،
عجیب ساده ،
بی غل و غش
پیچیدگی هایشان هم ساده است
خیلی ساده
آدم های ساده را ساده میشود شناخت
و آدم های پوچ پیچیده در جامه ی ساده را ساده تر
آدم های ساده را از راه رفتن شان میشود شناخت
از طرز نگاه شان ، از رفتارشان ، از مدل حرف زدن شان
اما سادگی شان ساده لوحی نیست
حتی گاهی زیرک تر هم هستند
سادگی شان زیباست
لطافت دارد
مثل باران


مثل باران
بوی طراوت میدهد
بوی تازگی
مثل باران
میشوید و با خودش میبرد
تمام گرد و غبار های حل نشده را
مثل باران
 بخشنده است ؛
سبزه ی سبز دشت و خاک زرد پست
برایش فرقی ندارد...

آدم های ساده دوست داشتنی ترند
تو دل برو ترند
لبخند هایشان نشان از صمیمیت دارد

آدم های ساده آدم اند
انسانیت را کامل میدانند

ساده باشیم ،
آدم باشیم ،
ساده آدم ساده باشیم
مثل باران...



  • Dokhtar Tanha