دوست دارم تو انتظار تلخ تو بمیرم
کسی که دوستت داشته باشه و براش مهم باشی
میشی همه ی زندگیش ، همه ی زندگیش میشه وقف تو
ثانیه ثانیه ی وقتش رو واسه خوشحال کردنت خرج میکنه
وقتی بهش نیاز داشته باشی بهونه تراشی نمیکنه
سر قرارهاش دیر نمیکنه
واسه بدست آوردنت سال ها منتظر میمونه
ولی هیچ وقت تو رو با انتظار عذاب نمیده
حالا زیاد برات مهم نباشه که تا اینجای زندگیت رو چجوری گذروندی
از اینجا به بعد رو دقت کن ، از این جا به بعد رو حواست باشه
که کی قراره بشه زندگیت و کی قراره بشی زندگیش
از حواس پرتی های بیجای گذشتت عبرت بگیر
ازشون پل محکمی بساز
تا به خاطر ی جمع برسی
مگه آدم چقدر زنده است ؟
مگه چقدر قراره زندگی کنه؟
که بخواد یه مسیر نامعلوم و حتی اشتباه رو تا آخرش بره؟
آدم باید واسه خودش ارزش قائل بشه ، باید بزاره سخت بدستش بیارن
نباید عشق و قلب و احساسش رو پای علف های هرز بریزه
تا اونا رشد کنن و خودش ذره ذره نابود بشه
فکر کن یک لحظه...
نفس هات رو بشمر...
دست بکش لای موهات...
خودت رو سفت بغل کن...
نه... صبر کن...
تا کجا... ؟!
کدام مسیر را می پیمایی... ؟!
بقیه ی مسیر را هم میخواهی تک و تنها طی کنی... ؟!
نه... نه... باور کن هرگز... حتی از اول هم این آرزویم نبود...
اما چه کنم... ؟
اما چه کنم
وقتی آنقدر در حصارم
که تمام سهم من از او
مرور رقم های شماره اش است... ؟
انتظار زیادی است که فقط بخواهی نفس هایش را
از پشت گوشی نفس بکشی؟؟