پاییز یعنی یک غم دیگه یعنی یه ساله مبهمه دیگه
من از همون پاییز که رفتی کلا شدم یک آدمه دیگه
با اولین برگی که میریزه دلتنگیایه من شروع میشه
جوری تنم میلرزه که یک شب با موج سرما روبرو میشه
منو زخمی رها کردی ببین با من چه کردی
خلاصم کن همین حالا اگه قراره برنگردی
منو زخمی رها کردی ببین با من چه کردی
خلاصم کن همین حالا اگه قراره برنگردی
با اولین برگی که میریزه انگار که تو قطب این خونه
از بعد این پاییز یک عمره هر روز این خونه زمستونه
راحت نمیتونم بفهمونم حس کردن این درد یعنی چی
یک روز تنها شی بهت میگم تنهاییه یک مرد یعنی چی
منو زخمی رها کردی ببین با من چه کردی
خلاصم کن همین حالا اگه قراره برنگردی