باز دوباره امشب خاطرات مشترکمان را مرور میکردم
باز دوباره لبخند های شیرین و دلبرانه ات را میبوسیدم
زیر و زبر نگاه های زیرچشمی ات را خوب از بر بودم
یاد اولین سلامت می افتم که چقدر آرام و با متانت بود
همیشه دوست داشتم که آرام و دلفریبانه اسمم را صدا بزنی
دلهره ای که همش در دلم بود و بیقرارم میکرد
آخ ای کاش هرگز تو را ندیده بودم
یا حداقل ای کاش هر بار که از کنارت عبور میکردم واقعا ازت رد میشدم
ای کاش بیشتر مراقب نگاه هایم بودم تا گره هایش آنقدر کور نشود که خودم هم نتوانم بازش کنم
اگه یه ذره هم دوستم داری کمکم کن تا من هم مثل تو دل بکنم
تو که خوب بلدی چجوری میشود دل کند
تو یادم دادی چجوری از خودم دل بکنم
تو که خوب بلدی که چجوری ازم دل بکنی
حالا هم یادم بده که من چجوری از تو دل بکنم و دل دل نکنم