گمگشته

گم گشته ام در گم گشت های گمگشته ام

گمگشته

گم گشته ام در گم گشت های گمگشته ام

گمگشته

گمگشته کسی باشی یا کسی گمگشته ات ، مراقب باش خودت را در ذهنت گم نکنی:))

فکر میکنم اسمش بغض باشد نمیدانم.
چیزی است در گلویم که هربار به حنجره ام فشار می آورد
هوا ابری است ؛ ابر ها همه جا را پوشانده اند حتی روی سرم را ؛ سیاهی از همه جا می بارد ، از زمین و آسمان.


میدانی که قرار است اتفاق عجیبی رخ دهد و نمیدانی چه اتفاقی و این عجیب تر است
نشسته ای تنها و میدانی تنها نیستی
ناگهان میبارد اما نه ابر و نه باران
بلکه تازیانه های بی امان و پیاپی خورشید است که از زمین و آسمان میبارد
و تو این میانه میسوزی
بین زمین و آسمان
که اگر گاهی نسیمی هرچند گرم و خشک نوزد میدانی هلاک خواهی شد
و تو همچنان تنهایی و تنها نیستی


اما همچنان چیزی است در گلویت که به حنجره ات فشار می آورد و نمیدانی چیست
و میدانی بغض نیست اما آنقدر رنگ و بوی بغض و گرفتگی دارد که کلمه ی دیگری مناسبش نمی یابی

حال خودت را فقط خودت میفهمی و بس
و این حال به هر حال حق تو نیست و بس

  • Dokhtar Tanha

نظرات (۱)

  • جناب منزوی
  • بغض ها رو باید ترکوند
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی