تحت تاثیر حرف های معلم هایم بودم ، معلم های مدرسه و معلم های زندگیم.
وقتی نصیحت میکردند و یا از تجربه هایشان میگفتند ،سعی میکردم حرف هایشان را آویزه ی گوشم کنم؛ آخر علاوه بر نقش و جایگاه مهمی که در زندگیم داشتند آن ها را از صمیم قلب دوست میداشتم.
تازه نمیدانم چرا معمولاً مدیرهایم را بیشتر دوست میداشتم
خلاصه آن زمان ها به طرق مختلف از معلم هایم یاد گرفته بودم که آدم باید اول کسی را که دوست دارد با عقل و منطق انتخاب کند و بعد عاشقش شود و این نکته ملکه ی ذهنم شده بود...
یاد گرفته بودم مراقب نگاه هایم باشم ، مراقب گوش هایم باشم ، مراقب درب ورودی قلبم باشم ؛ که مبادا زودتر از عقلم تصمیم بگیرند و کار دستم بدهند آخر میدانستم که با تمام سرسختی ام آدمی احساساتی هستم ، شاید از بیرون و در دنیای واقعی مرا کمتر اینگونه ببینند اما دنیای درونم جور دیگری است و ناگهان حالی به حالی میشود
میگذرد ، حال از آن زمان ها بسیار میگذرد و من مدت زیادی است که عاشق شده ام که نه تنها با قلبم بلکه امضای عقلم را هم گرفته ام
عشق زیباست حتی اگر یک طرفه باشد ، زیباست چون مقدس است ،مقدس است چون پاک و مخلصانه است
باید عاشق شد تا معنای زندگی را کمی بیشتر فهمید
اما سخت است فراق و جدایی و حتی گاهی اوقات دل کندن
اما گاهی اوقات باید دل کند تا قدر دل دادن ها و دلدادگی ها را فهمید
باید دل کند تا بهتر و بالاتر از عشق های زمینی نصیبت شود
عشق های ابدی و آسمانی براحتی نصیب هرکس نمیشود
عشق و دوست داشتن سختی های دیگری هم دارد
به نظر من سخت تر میشود وقتی که بخواهی راهی پیدا کنی که وارد دنیای معشوقت بشوی آخر دنیایی که آدم ها برای خودشان میسازند همه ی دارائی دنیائیشان است و این دنیا خیلی اوقات منحصر به فرد است
یا شاید حتی سخت تر میشود وقتی که بخواهی عشق و علاقه ات را به او بفهمانی چون شاید حتی به زبان آوردنش سخت نباشد اما اینکه او چه فکری خواهد کرد مهم خواهد بود چون برایت مهم میشود که او را آزرده خاطر نکنی یا اینکه از خودت بیشتر دورش نکنی یا حتی سخت تر هم میشود وقتی ندانی که آیا اصلا او هم تو را دوست دارد یا نه؟!
نمیدانم شاید تو هم که این متن را میخوانی مثل خیلی ها بر این باور باشی که مرگ یک بار شیون یکبار و بگویی که باید رفت و به او گفت که دوستش داری اینجوری حداقل تکلیف خودت با خودت مشخص میشود
اما من به این مورد زیاد فکر کردم خیلی زیاد آنقدر زیاد که اصلا دیگر میخواهم به او فکر نکنم یا حداقل خیلی کمتر فکرکنم مثلا شاید روزی یکبار ، چون اولا من هنوز آنقدر وارد دنیای او نشده ام که ببینم دقیقا از چه چیزهایی خوشش می اید و از چه چیزهایی بدش می آید
ثانیا الان دیگر ترجیح میدهم که در زمان حال زندگی کنم و با زمان جلو بروم چون زمان خیلی چیزها را تغییر میدهد پس اگر او هم علاقه ای داشته باشد باید خودش را با زمان زندگی من تطبیق بدهد و خودش پیش قدم بشود
نمیدانم چه میشود که بعضی اوقات خودم هم حال خودم را نمیفهمم ، الان دیگر تصمیم گرفته ام زندگی را آنقدر برای خودم سخت نکنم ، سرم به کار خودم باشد ، به فکر پیشرفت خودم باشم ، بیشتر برای خودم وقت بگذارم ، روزی صد بار به خودم بگویم دوستت دارم و یا اینکه چقدر امروز زیباتر شده ای
موج های زندگی همیشه آنگونه که ما میخواهیم نیست پس بهتر است شناکردن را بهتر یاد بگیریم
او هم اگر صلاح باشد خودش وارد جریان زندگیم میشود وگرنه به زور که نمیشود آخر من انسانم ؛ عقاب نیستم که بخواهم چیزی را با زور به چنگ بیاورم اما اگر چیزی را بدست بیاورم صدها عقاب را حریف خواهم بود که آن را محکم نگه دارم
الان در مرحله ای از زندگی هستم که حتی اگر تمام دنیا هم بگویند تو اول برو و به او ابراز علاقه کن هرگز اینکار را نخواهم کرد یعنی آن موقع دیگر برایم ارزشی نخواهد داشت حتی اگر او را بدست بیاورم ، شاید اگر همین چند ماه پیش بیشتر بهم اصرار میکردند اینکار را میکردم اما خب میگویم که من دارم در حال زندگی میکنم
شاید روزی چند متن عاشقانه هم بنویسم یا شاید هم حتی در عشقش بیشتر بسوزم اما دیگر هرگز تصمیم نخواهم گرفت که پیش قدم بشوم
آخر اگر خدا خدایی میکند و من و او بنده اش هستیم خودش خوب بلد است که چگونه خدایی کند
اگر در و تخته باشیم خودش جورش میکند
و چقدر این آیه ی ۲و۳سوره ی طلاق زیباست و سرشار از آرامش است
و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی قدرا
سلام دوست گرامی
وبلاگ خوبی دارید
امیدوارم همیشه موفق باشید
به وبلاگ من هم سر بزنید
کسب درامد ثابت و دائمی در خانه و هرجا، بدون هزینه
اگه تبادل انجام میدید بهم پیام بدین
خوشحال میشم همکاری داشته باشیم
http://c7030.blog.ir/